ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
 کیان نازنین من کیان نازنین من، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

♛ایمان هدیه آسمان♛

کیان عزیزم , تولدت مبارک نازنینمممممممممم

امروز با شکوهترین روز هستیست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارک پلک جهان می پرید دلش گواهی میداد اتفاقی می افتد اتفاقی می افتد و فرشته ای از آسمان فرود آمد تولدت مبارک عزیزم منت بر سر تقویم نهادی امروز را سرافراز کردی و باقی روزها را در حسرت گذاشتی تولدت مبارک بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوش...
25 مرداد 1394

پاتیناژ!!!!!!!!

از چند ماه پیش تصمیم گرفته بودیم که ایمان رو ببریم پاتیناژ تو شهر پدیده ی خدابیامرز , اینقدر امروز فردا شده بود که کلا دیگه از ذهنمون پاک شده بود تا اینکه یکشنبه ایمان به باباش گفت : شما مثلا میخواستین منو ببرین پاتیناژ پس چی شد؟؟؟ باباش هم گفت : آخ آخ آخ خب زودتر میگفتی من کلا یادم رفته بود , همین امروز میریم دیگه بعدازظهر هم با ایمان و کیان شال و کلاه کردیم و رفتیم , اینقدر به ایمان خوش گذشت و کیف کرد که تصمیم گرفتیم یه بار دیگه برای تولدش هم بریم اونجا کیانم که اون وسط برای خودش راه میرفت و به کسی کار نداشت...
22 مرداد 1394

جنگل ابر

عسلکای من چند روز تعطیلی خرداد رو با خونواده ی دایی محمد و عمه مریم و عمه عاطفه تصمیم گرفتیم بریم شاهرود و جنگل ابر , بسیار جای زیبا و قشنگی بود , منظره ی اومدن ابرا خیلی جالب بود , یهویی از یه کنار شروع کردن به اومدن,خیییییییییییییییلی قشنگ بود , آدم فقط دلش میخواست بشینه و اومدنشون رو تماشا کنه. آبشارشیرآباد و قابوسنامه و بازازچه ی اینچه برون و پشمکی مقصد بعدی ما بود  , غیر از شب اول که تو داورزن موندیمو از گرما هلاک شدیم , بقیه سفر عالی بود , چه شبی بود!!!انگار اصلا پایان نداشت , من که تا صبح اصلا نخوابیدمو یکسره با شیشه ی کیان روش آب میریختم که یه وقت گرمازده نشه, اونشب خیلی بد بود , خییییییییییییییییلی ولی بقیه سفر عا...
1 مرداد 1394
1